کتاب چین

روی دل از همه عالم، به کتابست مرا

کتاب چین

روی دل از همه عالم، به کتابست مرا

سلام
من و همسرم قصد کردیم، محفلی را فراهم آوریم برای روشن نگاه داشتن چراغی به نام "کتابخوانی".
باشد که قابل بدانید و همراهی مان کنید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

سبکبال

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۲۸ ب.ظ

-   خوش به حالت که چنین سبکبال سفر می کنی! بارت مختصر است و مفید. اگر دزدان حمله می کردند، تک شترت را برمی داشتی و از معرکه می گریختی. من با صد شتر جنس، مانند فعله ای هستم که کاه گل لگد می کند. تا به خودم بجنبم، هستی ام را تاراج کرده اند. جان خودم را از معرکه بیرون ببرم، شانس آورده ام.


دعبل شمشیری را که زیر بار پنهان کرده بود، نشان داد.


-   اگر دزدان حمله می کردند، من یکی تا پای جان می ایستادم و می جنگیدم. در مرام ما، تنها به فکر جان و مال خود بودن، دور از جوانمردی است.


با خود گفت : هرگز آن دختران و زنان اسیر را در چنگ راهزنان رها نمی کردم، هرچند هم اینک نیز دزدزده و به یغما رفته اند!


-   با این حساب، شرط می بندم بار شترت، داروهای کمیاب و گران قیمت و یا مراورید و زعفران است. از پیشانی بلند و سخنان سنجیده ات برمی آید که درس خوانده ای و آداب تجارت را به خوبی آموخته ای!

دعبل پوزخندی زد.


-   از بصره که همسفر شدیم، نگاهت مدام به بار من است. داری از کنجکاوی قالب تهی می کنی! می ترسی از هم جدا شویم و نفهمی که این شتر خسته، زیر چه جنس بار سنگینی است! فقط بدان که من مدتی از طرف والی نیشابور، حاکم سمنگان بوده ام. آن بیچاره را که برکنار کردند، من هم سرم بی کلاه ماند. این بار که می بینی حاصل چند سال یافتن و بافتن و اندوختن است.


طبیب خندید و بازوی همسفربلندقامتش را فشرد.


-   پس بگذار من هم بگویم. مرا که می بینی، مردی توانگرم. در بغداد هم مثل بصره و انبار و موصل و اهواز، خانه و دکان و زمین دارم. طبیبم؛ اما شغل پدری ام را که تجارت است رها نکرده ام. ابن سیار صدایم کن. به تعداد غلامانی که در این سفر با من اند، کنیزان زیبا و اصل و نسب دار دارم. خودم بارت را هرچه باشد، نقد می خرم. معلوم است که به بار صد شتر می ارزد. درکاروان سرا قیمت می گیریم. من یک دینار هم شده گران تر از دیگران می خرم.


دعبل سراپای بازرگان را ورانداز کرد و انگار چیز قابل توجهی در آن ندید.


-   تو دیگر چگونه طبیبی هستی که تجارت می کنی؟!


-   هر بار لازم شود سفر کنم، صدتایی شتر جنس با خودم همراه می کنم. پول یک ماه طبابت از آن در می آید. شعار من این است: حتی اگر می توانی خودت را بفروش و پول درآور!


-   اگر چنین پولکی هستی، بار من به دردت نمی خورد. از داروهای کمیاب و مروارید و زعفران گران بهاتر است. مشتری خودش را دارد.


-   آتش اشتیاقم را تیزتر کردی! شک ندارم که تحفه هایی شاهانه است!


-   آن زمان که ثروتمندان به اندوختن درهم و دینار مشغول بوده اند، من با زحمت فراوان، آن چه را در این صندوقچه هاست، از این جا و آن جا گرد آورده ام و خود برآن افزوده ام.


گره طناب را از زیر شکم شتر بازکرد و پارچه ی راه راه و ضخیم روی بار را کنار زد. صندوقچه هایی نمایان شد. ابن سیار دست هایش را به هم مالید. دعبل نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.


-   نمی خواهم بیش از این در خماری کنجکاوی کاسبکارانه ات بمانی. بیا ببین و لذت ببر!


گردآورنده : آقای کتاب چین

منبع : کتاب دعبل و زلفا، مظفر سالاری، صفحات 10، 11 و 12


نظرات  (۱)

  • ابوالفضل مهدوی فر
  • سلام
    بسیار زیبا بود :)
    خوشحال میشم به وبلاگ من بیاید:
    cafe-ketab.blog.ir
    موفق باشید
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.