کتاب چین

روی دل از همه عالم، به کتابست مرا

کتاب چین

روی دل از همه عالم، به کتابست مرا

سلام
من و همسرم قصد کردیم، محفلی را فراهم آوریم برای روشن نگاه داشتن چراغی به نام "کتابخوانی".
باشد که قابل بدانید و همراهی مان کنید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

مش خجه

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ب.ظ

در اولین مراحل آزمایش و تشخیص و درمان، معلوم می شود که مش خجه مشکلی ندارد و عیب ناکی سهراب، مانع بچه دار شدن آنها بوده است.

روشن شدن این حقیقت به جای اینکه سهراب را سر جای خودش بنشاند و رفتارهای غیر انسانی او را تعدیل کند، باعث خشونت و توحش بیشتر او می شود و او همچنان مش خجه را به دلیل فقدان بچه مورد اهانت و اذیت و سرکوفت قرار می دهد.

اما سهراب به همین هم بسنده نمی کند. بعد از تصاحب تمام اموال و مایملک مش خجه، او را طلاق می دهد و از خانه ای که ملک شخصی و ارث پدری مش خجه بوده، بیرون می کند و با بیوه ی مسنی که سه بچه از شوهر مرده اش به جا مانده ازدواج می کند و او را جای مش خجه و در خانه او می نشاند.

مش خجه که به ورشکستگی تام و تمام رسیده و همه ی زندگی اش را باخته و آس و پاس و ویران و آواره شده، به جای اینکه ضجه و مویه کند و کاسه چه کنم دست بگیرد، تکیه و توکلش را معطوف خدا می کند و زندگی اش را از سر می گیرد. انگار نه انگار که هیچ اتفاقی افتاده و هیچ بلایی سرش آمده.

«خدایا! کل پرونده، سپرده دست خودت! من، نه بلدم دنبال کنم، نه عرضه شو دارم، نه دل و دماغشو.

هر گلی زدی به سرخودت زدی! من کی ام که بخوام تعیین تکلیف کنم برات؟

فقط کمکم کن که راضی و شاکر باشم به هرچی می دی و نمی دی. به هرچی می دی و پس می گیری. و به هرچی می گیری و پس می دی.

من اگر کس و کار داشتم، شاید به این زودی یاد تو نمی افتادم. من اگر از تو قوی تر، مهربون تر و غیورتر می شناختم، سراغ تو نمی آمدم.

ولی هزار کرور شکر، که تو همه کسمی، از هم کس هم، داراتری، تواناتری و نسبت به بنده هات باوفاتری.

پس تو، هم شاهد باش، هم وکیل، هم قاضی، هم دادستان. اگه دیدی لازمه، حقمو بستان. اگه نه هم که فدای سرت. من تو رو می خوام، نه حقمو. فقط دستمو ول نکن که تو شلوغی گم نشم. آخه من خیلی کوچیک تر از اونم که تو شلوغی گم نشم.»

به قاعده یک کتاب بود، حرفهایی که می گفت به خدا گفته، و شرط و بیع هایی که با خدا کرده. ولی من همینقدرش یادم مانده. بعدها اگر باز مثل همین ها عین جملاتش یادم آمد برایت می نویسم.


گردآورنده : خانم کتاب چین

منبع : کتاب طوفان دیگری در راه است، سید مهدی شجاعی، صفحات 208 و 209


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.